ناخوشی دلیلی برای غمگین بودن نیست
سپیدارآنلاین: گروه گزارش
سرپرست کانون حقیقت نارنج گفت: هر کجا صحبت از ویروس اچ.آی.وی بود، بوی مرگ و ناامیدی به مشامم می رسید و کاملا طبیعی بود که در اولین برخورد، خودم را ببازم، در شرایط خوبی نبودم ولی در همان روزها جرقه ای در ذهن من زده شد و دریافتم که ناخوشی دلیلی برای غمگین بودن نیست و راز شاد زیستن، درکِ بودن است که در من شعله ور است و ایدز پایان زندگی نیست.
کانون حقیقت نارنج مقصدی است که برای سوال های تلمبار شده در ذهنمان در رابطه با موضوع ایدز انتخاب کرده ایم، ساعت 4 بعد از ظهر روز نهم آذر است به اتفاق یکی از همکارانم رهسپار کانون حقیقت نارنج می شویم و پس از رد شدن از مسیری طولانی به محل مورد نظر می رسیم. سید محمد رضا احمدی سرپرست کانون حقیقت نارنج با بیان این مطلب می افزاید: من ایدز را انتخاب نکردم، تقریبا سال 84 بود که در طول روز به شدت احساس خستگی به سراغم می آمد و حال خوبی نداشتم به پیشنهاد چند تن از دوستانم برای اهدای خون به سازمان خون رفتم. وی در ادامه اظهار می دارد: پس از مدت کوتاهی نامه ای به دستم رسید که باید در اسرع وقت به سازمان خون می رفتم من بدون هیچ پیش زمینه ای به آنجا رفتم و نامه را به پزشک نشان دادم. احمدی می گوید: دکتر خبری که زیاد دور از ذهنم نبود به من داد، راستش را بخواهید از آنجا می گویم دور از انتظار نبود چون من حدود 15 سال مواد مخدر مصرف می کردم و 6 سال آخر به تزریق هرویین و مواد دیگر روی آوردم. وی یادآور می شود: در آن نامه مبتلا شدنم به ویروس اچ .آی.وی را تایید کرده بودند، فکرم تا مدتها مشغول بود و نکته ای که ذهنم را درگیر کرده بود این مسئله بود که من از این بیماری چیزی نمی دانستم و این شروع یک زندگی جدید برای من بود. سرپرست کانون حقیقت نارنج توضیح می دهد: ناخواسته درگیر کسب اطلاعات این ویروس شدم که هر چه می گذشت بیشتر از روز قبل در من رخنه می کرد و در آن روزها کسی در کنار من نبود که به من انرژی مثبت و امید به زندگی بدهد و کارم به جایی کشید که ظرف مدت 72 ساعت وزنم که 100 کیلوگرم بود به 60 کیلوگرم کاهش پیدا کرد و آن زمان طعم واقعی این ویروس را چشیدم و راهی بیمارستان شدم. احمدی در ادامه یادآور می شود: در نهایت از بیمارستان مرخص شدم ولی آن چیزی که من را آزار می داد و خلاء اش را به شدت احساس می کردم نبودن عشق و امید به زندگی بود و همینطور برخورد افرادی که از این بیماری اطلاعات کافی نداشتند و با برخوردشان باعث ناامیدی بیشتر در من و هم دردانم می شدند.
ایدز چیست
احمدی با اشاره به جمع آوری اطلاعات در باره ایدز می گوید: در آن روزها به سراغ جمع آوری اطلاعات می رفتم، ایدز چیست؟ ویروس نقص ایمنی انسان که با آلوده کردن زیرگروه خاصی از سلول های سیستم ایمنی به نام لنفوسیت های T بیماری ایدز را به وجود می آورد، این سلول ها زیرگروهی از گلبول های سفید هستند که به طور طبیعی پاسخ ایمنی به عفونت را تنظیم می کنند، ویروس این بیماری درون سلولهای T و سلولهای دیگر تکثیر شده و با تخریب آنها باعث کاهش این دسته از سلولها می شود و در نتیجه قدرت دفاعی سیستم ایمنی را کاهش می دهد و هنگامی که تعداد سلولهای مبتلا به این ویروس تا حد معینی سقوط کند شخص مستعد ابتلا به مجموعه ای از بیماری ها می شود که در حالت معمول بدن می تواند آنها را مهار کند، این عفونت ها به اصطلاح عفونت های "فرصت طلب" نامیده می شوند و ایدز عبارت است از مجمو عه ای از نشانه ها که به علت عفونت مزمن ایجاد می شود در این مرحله پس از یک دوره طولانی که حتی می تواند بیش از 10 سال طول بکشد ویروس زیاد شده و با کاهش تعداد لنفوسیت ها سطح ایمنی فرد پایین آمده و مستعد ابتلا به عفونت های فرصت طلب می شود.
زندگی در لحظه جاری است و راز شاد زیستن درکِ بودن است
سرپرست کانون حقیقت نارنج تاکید می کند: زندگی نه در گذشته و نه در آینده است بلکه زندگی در همین لحظه جاری است و معنا پیدا می کند و من تسلیم همین لحظه و حال هستم و فکر کردن به این موضوع حال من را خوب می کند. احمدی می گوید: با بیماران مبتلا به ایدز امروز درک متفاوتی از عشق داریم و مهم ترین نکته اش سادگی این عشق است، برای ما عشق، درمان درد مشترک است و عشق همان انرژی و احساسی است که از وجود خود ما در مواجهه با یک هم درد متبلور می شود و این زمانی رخ می دهد که نگاهمان نسبت به خود و پیرامونمان تغییر کرده باشد.
وی در ادامه می افزاید: این تغییر باعث شده است که ما از تسلط بیماری، افکاری آزار دهنده، حالت یاس و ناامیدی و در کل از روزهای تلخمان رها شویم و این تنها با قدرت و نیروی همان عشق به وجود می آید. احمدی با اشاره به نگاه منفی در زندگی می گوید: به نظر من ما به اندازه کافی نگاه منفی به زندگی داشته ایم و دیگر وقت آن رسیده است که برای یک بار هم که شده نگاه مثبت را تجربه کنیم و بر این باور هستم که زندگی معجونی از تاریک ها و روشنایی ها، تلخی ها و شیرینی ها، زشتی ها و زیبایی ها، خوبی ها و بدی ها و غیره است و در نهایت اینکه ما ناخوشیم درست، ولی این ناخوشی دلیلی برای غمگین بودن نیست، مایی که به اندازه کافی غمگین بودن را تجربه کرده ایم بر مبنای همان تجربه دریافته ایم راز شاد زیستن، درکِ بودن است. بعد از گفتگوی اولیه سوال های بسیاری در ذهنم رژه می روند و بی هیچ ملاحظه ای تک تک آنها را می پرسم و او با چنان آرامشی به سوال هایم جواب می دهد که اصلا خجالت به سراغم نمی آید از او می پرسم بسیاری افراد در جامعه هستند که از مواجهه با افراد مبتلا به این ویروس واهمه دارند در این رابطه کمی برایمان توضیح دهید.
وجود 2 زندان بزرگ