15 مرداد 1394
شماره خبر: 146873

زندگی نامه روحانی شهید سید مهدی اعتصامی اعزامی از کرج به جنگ تحمیلی

سپیدار‌آنلاین: گروه یادداشت

 زندگی نامه روحانی شهید سید مهدی اعتصامی اعزامی از کرج به جنگ تحمیلی


شهيد سيدمهدي اعتصامي در سال 1348 در خانواده اي مذهبي و متدين ديده به جهان گشود، دوران كودكي اش را همراه با مسائل اسلام وآشنائي بااحكام و نماز و قرآن كه ريشه در خانواده اصيل و نجيب او داشت، طي كرد.
چکیده ای از اطلاعات هویتی این شهید بزرگوار به شرح ذیل است:
نام شهید: سید مهدی اعتصامی
نام پدر: سید علی محمد
محل تولد: کرج
تاریخ تولد: 1348/8/16
مدرک تحصیلی: اول نظری
وضعیت تأ هل: مجرد
شغل شهید: طلبه
محل کار: قم ـ مدرسه امام صادق (ع)
تاریخ شهادت: 1365/2/12
نحوه شهادت: اصابت تیر به ناحیه سر
محل شهادت: فکه
نشانی مزار: امامزاده محمد (ع)
مدت حضور در جبهه: 3 ماه
دفعات اعزام: 1 بار
تاریخ آخرین اعزام: 1364/12/01
ارگان اعزام کننده: لشکر سیدالشهداء (ع)
یگان خدمتی: بسیج
شهيد سيدمهدي اعتصامي در سال 1348 در خانواده اي مذهبي و متدين ديده به جهان گشود، دوران كودكي اش را همراه با مسائل اسلام و آشنائي با احكام و نماز و قرآن كه ريشه در خانواده اصيل و نجيب او داشت، طي كرد. تحصيلات ابتدائي را در مدرسه قلم كه در آن زمان مذهبي ترين مدرسه كرج بود آغاز كرد. وي از حافظه و استعداد خاصي برخوردار بود؛ بطوري كه زبانزد خاص و عام بود. قرآن را از همان كودكي بسيار روان و با قرائت مي خواند. دوره دبستان را با نمرات عالي به پايان رساند و پا به مدرسه راهنمائي گذاشت و در مدرسه خرد شروع به تحصيل نمود و در دوره راهنمائي بهترين و مستعد ترين شاگرد كلاس و احتمالأ مدرسه بود. در حين تحصيل به بسيج محل مي رفت و اوقات فراغت را در بين عزيزاني كه جمع زيادي از آنان شهيد شده اند، سپري مي كرد.
شايد به جهت عشق به آن عزيزان بود كه هر بار هنگامي كه خبر شهادت يكي از آنها مي آمد و او مجبور بود در عزايشان نوحه سرائي كند و برنامه دعا در منزلشان برقرار كند باعث مي شد كه نتواند در شهر بماند و هميشه در فكر حضور در جبهه هاي نبرد حق عليه باطل باشد. پس از اتمام دوره راهنمائي راهي دبيرستان شد و در مدرسه شهداي انقلاب اسلامي ادامه تحصيل داد پس از گذشت چند ماه از سال تحصيلي راهي جبهه گرديد وقتي اين اعزام را توصيف مي كند، مي نويسد؛ گوئي در بالاي آسمانها پرواز ميكنم و جز اين برازنده آن روح بلند پروازي كه در جثه اي نحيف و كوچك زنداني شده بود، نيست. او در جبهه مسئول تبليغات يكي ازگروهانها مي شود و همه كساني كه با او برخورد نموده بودند به او عشق مي ورزيدند. او در عمليات خيبر و همراه باكاروان فتح همراه شده بود و وقتي به مرخصي مي آمد مسئول كتابخانه محل بود و در تبليغات بسيج فعاليت داشت و در زمينه تشكيل گروههاي سرود فعاليت چشمگيري داشت. شهيد چندين بار به جبهه اعزام شد و هر بار عده اي از بهترين دوستانش را از دست مي داد و بعد از آن شهيد پا به حوزه علميه نهاد تا بياموزد و بياموزاند و راه انبياء و اولياء گرامي را ادمه دهد. عد از چند ماهي كه در حوزه بود دوباره به جبهه اعزام شد و اين بار در اين اوج گيري بي انتها تن خاكي اش در صحراي فكه بخون نشست و روح بلند پرواز ملكوتي اش از همانجا راهي عرش شد و پيكر پاكش پس از چند روز كه زير آفتاب داغ فكه تفتيده شده بود به دست خانواده اش رسيد و او را در گلزار شهداي شهرمان در كنار ديگر عزيران به خاك سپردند.
۱ـ نکات برجسته در زندگی شهید:
الف) فعالیتهای مهم عبادی و معنوی:
وی از حافظه و استعداد عجیبی برخوردار بود، به طوری که زبانزد خاص و عام بود. قرآن را از همان دوران کودکی بسیار روان و با قرائت می خواند.
ب) فعالیتهای مهم سیاسی و اجتماعی:
شهید نوحه سرایی در هنگام شهادت دوستانش را به عهده داشت و برایشان در منزلشان برنامه دعا برقرار می کرد و شهید در جبهه مبلغ بود و مسئول تبلیغات و همه بچه ها به او عشق می ورزیدند.
ج) فعالیتهای مهم علمی، فرهنگی و هنری:
شهید در زمانی که به مرخصی می آمد مسئول کتابخانه مسجد محل بود و در تبلیغات بسیج فعالیت می کرد و در زمینه تشکیل گروههای سرود فعالیت چشمگیری داشت.
د) ویژگیهای بارز اخلاقی:
شهید با مردم محل برخوردی متین داشت بطوری که همه اهل محل مانند فرزند خودشان دوستش داشتند. در بین دوستان و آشنایان بسیار محترم بود این خصوصیات منحصر به مقطع خاصی از زندگی او نیست بلکه در تمام دوران زندگی مردی شایسته و پاک بود و هیچگاه حتی برادر لحظه ای دچار انحراف فکری و اخلاقی نکردید.
2ـ فرازهایی از وصیت نامه:
مادر جان و شما نیز پدر بزرگوارم در دعاهایتان بعد از دعا به جان امام و رزمندگان اسلام برای مغفرت من زیاد دعا کنید و اگر من شهید شدم به خداوند قهار سوگند می خورم که شهادت من بخاطر لیاقت من برای شهید شدن نبوده چون خدا می داند من هم می دانم که بنده خوبی برای او نبوده ام و اصلا به نظر خودم تا بحال بنده او نبوده ام و هنوز هم نتوانسته ام بنده او باشم.
چون یک بنده اوامر و دستورات مولا و سرورش را مو به مو اجرا می کند و همیشه در پی این است که سرورش را از خودش راضی کند ولی من عاصی؟ اکثر مواقع متوجه شده ام که خدا را به خشم آورده ام و تنها اگر مقام والای شهادت نصیبم شد به خاطر این است که خداوند خودش را دارای فضل و کرم خطاب کرده است و از روی فضل و رحمتش با من رفتار کند نه با عدلش و گرنه وای بحال من، مادرم گریه کن اما نه بخاطر من، بخاطر مظلومیت امام حسین (ع) پدرم گریه کن اما بخاطر مصائب و غمهای فراوانی که بر سر سیدالشهداء آوردند.
3ـ خاطره:
خانواده شهید سید مهدی اعتصامی می گویند. در عزایش همین قدر بگوئیم که وقتی می خواستند خبر شهادتش را بدهند می گفتند شهیدی از کارخانه قند رفت که کمر همه مان را شکست.
پیام شهید:
ای مردم، قدر این برادران بسیجی و سپاهی را بدانید که یک وقت چشم باز می کنید می بینید از میانتان رفته اند آنها را از خود نرنجانید که بعدها پشیمان می شوید.
وصیتنامه:
السلام علیک یا ابا عبدالله
با درود و سلام بیکران به پیشگاه مقدس و با عظمت یگانه منجی عالم بشریت و انتقام گیرنده و از قاتلان جدش حسین (ع) و بر پا کننده عدل و داد بر روی گیتی حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا لتراب مقدمه الفدا و نائب بر حقش حضرت امام خمینی مدظله العالی و با درود بی حد به روان پاک شهیدان گلگون کفن مکتب خونین تشیع و نیز به خانواده های معظم شان که با قوت خدا در فراق عزیزانشان صبر و استقامت کردند و هر لحظه با یاد شهادت فرزندانشان سجده شکر بجا آوردند. ابتداء پس از حمد و ثنای خداوند رحمان چند سخنی با پدر و مادر مهربانم که به گردن من رو سیاه در درگاه خداوند حق بسزائی دارند. پدر و مادر عزیزم بیاد آورید که برای تربیت من چه رنج ها و چه غم هائی را به جان خریدید و تحمل کردید ولی باز من به خودم که نظر می کنم می بینم که هنوز که هنوز است آنطور که باید بنده خدا می بودم، نبودم و آنطور که باید خدا را عبادت می کردم، نکردم و بسیار شرمنده از درگاه خداوند که مبادا از من نگذرید و مرا حلالم نکنید. پدر و مادر جان تنها کاری که میتوان در اینجا و در این موقع بکنم این است که دستهای آلوده بگناهم را به درگاه خداوند کریم و رئوف بلند کنم که خدا شما را عاقبت بخیر بگرداند و با محمد و فاطمه و علی و حسن و حسین و ائمه معصومین محشورتان بگرداند چون دیگر خجالت میکشم حرف دیگری در رابطه با طلب بخششم بگویم. انشاء الله که مرا حلال میکنید. مادر جان و شما نیز پدر بزرگوارم خواهش دیگر که از شما دارم اینست که در دعاهایتان بعد از دعا بجان امام و رزمندگان اسلام برای مغفرت من زیاد دعا کنید و اگر من شهید شدم به خداوند قهار سوگند میخورم که شهادت من بخاطر لیاقت من برای شهید شدن نبوده چون خدا میداند من هم میدانم که بنده خوبی برای او نبوده ام و اصلا به نظر خودم تابحال بنده او نبوده ام و هنوز نتوانسته ام بنده او باشم. چون یک بنده اوامر و دستورات مولا و سرورش را مو به مو اجرا میکند و همیشه در پی اینست که سرورش را از خود راضی کند ولی من عاصی اکثر مواقع متوجه شده ام که خدا را به خشم آورده ام و تنها اگر مقام والای شهادت نصیب من شد بخاطر این است که خدا خودش را دارای فضل و کرم خطاب کرده است و از روی فضل و رحمتش من را انتخاب کرده است که امیدوارم در آخرت هم با فضل و رحمتش با من رفتار کند نه با عدلش وگرنه وای بحال من. مادرم گریه کن اما نه بخاطر من، بخاطر مظلومیت امام حسین (ع)، پدرم گریه کن اما بخاطر مصائب و غمهای فراوانی که بر سر حضرت سیدالشهداء (ع) آوردند، و شما نیز خواهرم سعی کن متوجه این موضوع باشی که مرگ حق است و هیچکس نمی داند در کدام مکانی و چه زمانی می میرد، پس همیشه آماده باشید و توشه برگیرید تا مانند ما با دست تهی نیائید که منزل خطرناک است و گردنه های پر نشیب و فراز و پرتگاه های بس ترسناک و بر خطر در پیش است و سعی کنید برادرانم را مانند رجائی ها و بهشتی ها تربیت کنید و به مصطفی بگوئید که درسش را بخواند و بعدا او را به حوزه علمیه بفرستید که راه بسیار خوبی است و راهی است برای توشه بیشتر گرفتن که آخرش سعادت و خوشبختی دو دنیا است. مادرم و پدرم و شما ای امت و ملت ایران اگر سعادت دو دنیا را می خواهید و اگر رضای خداوند را می خواهید و همچنین اگر می خواهید که زیر سایه اسلام بمانید و زیر یوق استعمار و زیر بار استعمار و زیر بار ستمکاران شرق و غرب نروید (همچنانکه بودیم) باید پیروی از ولایت فقیه و رهبر انقلاب بکنید. این پیرمرد هشتاد و چند ساله ولی با عظمت، بیاری خداوند رژیمی را دگرگون کرد و این خود نعمتی بس بزرگ که هر چه شکر کنیم و از خدا تشکر کنیم باز نمیتوانیم جای نعمتهایش شکر گزار باشیم، اگر نعمتهای خداوند را شکر گزار باشیم، خداوند زیاد میکند والا خداوند آن نعمت را از ما میگیرد. ای مردم قدر این برادران بسیجی و سپاهی را بدانید که یک وقت چشم باز میکنید و میبینید که از میانتان رفته اند، آنها را از خودتان نرنجانید که بعدها پشیمان میشوید و چند سخنی هم با برادران محصلی که در سنگر مدرسه کوشش میکنند تنها سخن و وصیتی که به شما عزیزان دارم البته سر سخنم با کسانی است که احساس مسئولیت میکنند والا باکسانی که صم، بکم، هستند کاری ندارم. برادران، مواظب اعمال منافی با احکام اسلام و کسانیکه بقصد ضربه زدن به اسلام در مدارس فعالیت ضد انقلابی میکنند باشید و شدیدا مواظب اعمال و حرکات دانش آموزان باشید و همدیگر را سفارش به اخلاق اسلامی کنید و از تمامی همشاگردی هایم و معلم های گرامی ام عاجزانه می خواهم که اگر عمل خطائی که از من دیده اید و یا تندی از من سرزده است و احیانا در هنگام درس معلمی از من ناراحت شده است مرا به بزرگواری خود حلال کنند و من را ببخشید که شاید خداوند هم از سر تقصیرات من بگذرد.

پدر جان اگر جنازه من به دستتان رسید، دعای کمیل بر جنازه ام بخوانید و هر کجا که دفن کردید اشکالی ندارد. پدر و مادر جان تا چند لحظه دیگر ما را به خط می برند از شما می خواهم از یک یک دوستانم و آشنایان و فامیلها بخواهید که مرا به بزرگواری خود ببخشید. برایم قرآن زیاد بخوانید.

خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.
برای سلامتی امام بسیار دعا کنید ـ بنده شرمنده خدا ـ مهدی

جان بقربان شهیدی که پس از کشته شدن غسلش از خون بود و گرد غریبی کفنش.

ارسال نظر

نام:*
ایمیل:*
متن نظر:
کد امنیتی: *
عکس خوانده نمی شود