مدعیالعموم ورود کند؛ خیابان دانشکده در محاصره مالخرها و دستفروشان
سپیدارآنلاین: گروه گزارش
این روزها معابر کرج افتاده به دست دستفروشها. خودشان را مالک معبر میدانند و اگر بگویی بالای چشمتان ابروست، شاید از وسط معرکه سالم بیرون نیایی. در بعضی خیابانها مثل دانشکده و کنار پل حصارک موضوع پیچیدهتر است و مالخرها خیابان را قُرُق کردهاند.
این روزها معابر کرج افتاده به دست دستفروشها. خودشان را مالک معبر میدانند و اگر بگویی بالای چشمتان ابروست، شاید از وسط معرکه سالم بیرون نیایی. در بعضی خیابانها مثل دانشکده و کنار پل حصارک موضوع پیچیدهتر است و مالخرها خیابان را قُرُق کردهاند. این وسط داد مردم معترض از این وضعیت هم به جایی نمیرسد و نمیدانند دادشان را به کجا ببرند که دادرسی کند.
به یاد خاطرهای میافتم که هروقت یکی از همکاران تعریف میکرد، کلی میخندیدیم. اما انگار تَهِ دلمان کمتر میخواستیم باور کنیم دزدی و فروش اموال دزدی توی روز روشن، وسط شهر را.
مالخری در روز روشن!ایام عید بود و همه خانواده جمع و جور کردیم رفتیم خانه عمه عید دیدنی. خانه اش توی یکی از کوچههای منتهی به خیابان دانشکده بود. رفتیم و سرخوش یکی دو ساعت نشستیم. وقت رفتن شد، در را که باز کردیم و پا را در کفشهای نوی مجلسیمان بکنیم، آه از نهادمان درآمد؛ هیچکدام از کفشها نبود. داشتم از عصبانیت منفجر میشدم. کتانیهای اورجینال را تازه دوستم از خارج برایم آورده بود، سفید مثل رخش. همه هیجانزده میخواستند به پلیس زنگ بزنند. من اما یک دمپایی انداختم نوک پایم و دویدم توی کوچه. هرچه گفتند کجا؟!! وقت جواب دادن نبود. دویدم تا بساط مالخرهای خیابان دانشکده. حدسم درست بود؛ کفشهایمان نویِ نو، جفتجفت کنار هم، جلوی بساط یک نفر از اهل عمل نشسته بود، ۷-۸ جفت کفش. همهشان بود، جز کتانیهای من. اصل بودند و همان اول به قول خودش ۲۰ تومان فروخته بودش. کفشهای خانواده را آن موقع یکجا از آن مالخر با قیمت کم خریدم و برایشان بردم و خودم بدون کفش با یک جفت دمپایی برگشتم خانه.
بی قانونی در خیابان دانشکده بیداد میکند
سالهاست از خیابان بهشتی که میپیچیم توی خیابان دانشکده، وسطهای خیابان که میرسیم، کتار خط تاکسی، قدم قدم از کنار کلی بساط با آدمهای عجیب و غریب رد میشویم و باز هم به خاطره همکارمان فقط میخندیم. خط بساطیهای عجیب و غریب، از مدرسه دهخدا رد میشود و تا خیابان فاطمیه ادامه دارد. توی بساطشان را که نگاه میکنی از شارژر موبایل هست تا هندزفری، فلش، سیمکارت، کفش و لباس کهنه و نو، گوشی، رادیو و خلاصه از شیر مرغ تا جان آدمیزاد. شاید لابلایشان هم آدم شریف با بساط متفاوت هم باشد. اما آنچه از حدود خیابان فاطمیه تا مدرسه دهخدا میبینیم همین است. از سالها پیش همین بوده. گویا این تکه از شهر جداست از قانون که کسی کاری به کارشان ندارد؛ نه شهرداری، نه پلیس و نه هیچکس دیگر. ما نهایت چند وقت یکبار، از کنار اینها رد میشویم و فوقش به هم میگوییم: "گوشیتو بذار تو کیفت. کیفتم سفت بچسب" اما غافل از اینکه عدهای از شهروندان که این خیابان، مسیر همیشگی رفت و آمد زن و بچهشان است، یا دلنگرانند برای جوانان مدرسه دهخدا، یا آنها که دلشان برای شهر و شهروندان میتپد، دیگ حوصلشان سر رفته و خونشان به جوش آمده از بیخیالیهای مسوولان نسبت به بساطیهای این خیابان.
تورو خدا به داد جوانهایمان برسید
آقای حسینی که پسرش توی مدرسه دهخدا درس میخواند میگوید: خانم این بساطها پوشش است. توی بساطشان از پاسور و مشروبات الکلی پیدا میشود تا مواد مخدر، شیشه و حشیش و گل. از کنارشان که رد میشوی برایت تبلیغ هم میکنند. سرشان هم شلوغ است؛ لابد مشتریهای همیشگی دارند. اصلا حضور اینها کنار مدرسه پسرانه که کلی جوان هست، چه معنی دارد؟ چرا کسی به فکر جمعکردن اینها نیست؟ هر جا هم میرویم کسی به دادمان نمیرسد. از شهرداری تا کلانتری، همه را سر زدیم هیچکس کاری برایمان نکرده. شهرداری منطقه ۲ میرویم میگویند حوزه منطقه ۹ هست. منطقه ۹ هم کاری نمیکند. کلانتری ناحیه می رویم میگویند، مربوط به کلانتری مرکزی است. اصلا منطقه و ناحیه به کنار، جزو شهر که هست. چرا هیچکس هیچ کاری برایش نمیکند؟ تو را به خدا، به داد جوانهایمان برسید. آخر پس مسوولش کیست؟! دادمان را باید کجا ببریم؟!
دلِ شیر برای عبور از یک خیابان
خانم سادات، هم که محل رفت و آمدهر روزش با خط مالخرها در خیابان دانشکده هم مسیر است، میگوید: هوا که کمی رو به غروب میرود جرات نداریم از اینجا رد بشویم. آخر این چه وضعیست؟! همه چیز اینجا میفروشند. آدمهای ناجور دور و بر بساط جمع میشوند. ردشدن از اینجا وقت غروب، دلِ شیر میخواهد. از گوشی تا کیف و هر چه داشته باشی را روی هوا میزنند. یعنی هیچکدام از مسوولان اهل این استان نیستند که از احوال اینجا بیخبرند یا تا حالا از این خیابان رد نشدهاند؟! اگر اینطور نیست، پس چرا کاری برای امنیت اینجا نمیکنند؟
دستفروشان را جمع میکنیم؛ مالخرها را نه!
طبق تبصره ۱ بند ۲ ماده ۵۵ قانون شهرداریها، رفع سد معبر وظیفه شهرداریهاست. یعنی بساطی که در معبر عمومی پهن باشد و مانعی برای عبور ایجاد کند، را باید شهرداری جمع کند. اگرچه این نوع بساطها و صاحبانش متفاوتند.
طبق پیگیریها محدوده مورد نظر در خیابان دانشکده و محل تجمع مالخرها در حوزه منطقه ۹ شهرداری کرج است. به سراغ مدیر منطقه ۹ شهرداری کرج رفتیم. ظاهرا پیش از این طرحهایی برای رفع سد معبر توسط شهرداری در این منطقه انجام شده، اما پایدار نبوده است.
عابدی مدیر منطقه ۹، میگوید: اگرچه وظیفه شهرداری رفع سد معبر است. اما کار شهرداری جمعآوری مالخرها، یا فروشندگان مواد مخدر نیست. موضوع را بررسی میکنیم اگر دستفروش باشند طرح میگذاریم و جمعشان میکنیم.
کرج در دست دستفروشها
اما تجربه نشان داده که زور شهرداریها به تنهایی به دستفروشان و به اصطلاح فروشندگان دورهگرد نمیرسد، چه برسد به جمع کردن بساط مالخرها.اغلب خیابانهای کرج پر از دستفروش است. چهار راه طالقانی و خیابان بهشتی که دیگر صحبت از فروش جای بساط است و انگار بساطیها سرقفلی پیادهرو را به نام خودشان زدهاند و گاهی مثل ایام پایانی سال، سرش چاقوکشی هم میکنند. کنار خیابان هم چهار پایه میگذارند که خدای نکرده ماشین هم پارک نکند و جلوی دید بساطشان گرفتهنشود. از خیابان درختی، میدان آزادگان، خیابان المهدی و حاشیه پل حصارک بساط هست و شهرداری کرج طی این سالها، جز طرحهای مقطعی هیچ برنامه کلی برای جمع کردن بساطیها نداشته است و یا نیرو توان لازم را برای جمعآوری نداشته و نتوانسته دستگاههای دیگر مثل نیروی انتظامی را با خود همراه کند. البته در سالهای اخیر با سخت شدن شرایط اقتصادی و با در نظر گرفتن مصالح، شهرداریها گاهی در مورد دستفروشان با اغماض رفتار میکنند. گاهی هم زورشان به جمع کردن بساطها نمیرسد ولی اگر همتش باشد، کار غیرممکن نیست. نمونهاش شهرداری فردیس که با همراهی نیروی انتظامی، دستگاه قضایی، فرمانداری و اصناف، دستفروشان را که یکی از معضلات اساسی شهروندان بود، جمعآوری و در دو بازارچه ساماندهی کرد و هم با کمک نیروی انتظامی نگهداری معابر و جلوگیری از سد معبر را انجام میدهد.
گره کار خیابان دانشکده به دست چه کسی باز میشود؟
اما موضوع بساط خیابان دانشکده و محل مورد نظر پیچیدهتر است. اگرچه شهرداری موظف به رفع سد معبر است، اما طبق قانون آنچه در محل مورد نظر وجود دارد، طبق ماده ۶۶۲ قانون مجازات اسلامی جرم است. مالخری، فروش مواد مخدر و غیره در قانون جرمانگاری شده و به حضور نیروی انتظامی نیاز دارد. اگرچه ما موفق به دریافت پاسخی از مسوولان نیروی محترم انتظامی نشدیم، اما واقعیت این است که هم نیروی انتظامی و هم شهرداری تا دستور قضایی نداشته باشند، کارشان به نتیجه نمیرسد. این یعنی همه دستگاهها باید پای کار باشند تا موضوع به نتیجه برسد.
حالا چه کسی باید این دستگاهها را دور هم جمع کند؟ مردم باید برای آنچه قانون است و اجرا نمیشود به دستگاهها التماس کنند؟ از این شهرداری به آن شهرداری، از این کلانتری به آن کلانتری بروند، که آقا تورا به خدا به دادمان برسید؟به نظر میرسد گره کار به دست دادستان محترم عمومی و انقلاب باز میشود تا به عنوان مدعیالعموم وارد شود و دستگاههای ذیربط را ملزم به اجرای وظایفشان کند.
منبع فارس