زندگی نامه شهید کرجی مرتضی حیدری
سپیدارآنلاین: گروه یادداشت
مرتضی حیدری در سال ۱۳۴۵ در شهرک شهر اباد کرج پابه عرصه زندگی گذاشت. اهل خانواده شهید مرتضی در فقر مادی زیادی بودند و پدرش هم یک کارگر ساده بود و با درامد ناچیزی که بدست می اورد و خانواده اش را اداره می کرد...
زندگی نامه این شهید بزرگوار به شرح ذیل است: مرتضی حیدری در سال ۱۳۴۵ در شهرک شهر اباد کرج پابه عرصه زندگی گذاشت. اهل خانواده شهید مرتضی در فقر مادی زیادی بودند و پدرش هم یک کارگر ساده بود و با درامد ناچیزی که بدست می اورد و خانواده اش را اداره می کرد. خانواده شهید مرتضی سخت به فرایض دینی توجه و علاقه شدیدی داشتند. هنگامی که شهید حیدری به سن هفت سالگی رسید پدرش او را برای جمع اوری علم و دانش به مدرسه فرستاد او کلاس اول و دوم را در شهرک شهر اباد گذراند و پس ازمنزلشان را به مرد اباد انتقال دادند. شهید تا کلاس ششم ابتدایی در محله یاد شده به تحصیل پرداخت اما پس از ان به علت نداشتن بضاعت مالی مجبور به ترک تحصیل شد بنابراین با اجازه پدر و مادر بدنبال کاری کشت تا بلکه بتواند باری از دوش پدرش بردارد و یار و یاور او گردد. با اوج گیری انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری امام خمینی شهید حیدری نیز مثل مردم مسلمان و جوانان پرخروش در راهپیماییها پیشاپیش مردم بود تا اینکه با مبارزه قاطع و پیگیری او مردم رژیم سفاک ستم شاهی سرنگون شد و رژیم جمهوری اسلامی در سال ۵۷ پیروزی رسید. شهید حیدری در بعد از انقلاب اسلامی با کارکردن در یک کارگاه خیاطی به امرار معاش پرداخت در ساعات بیکاری و شبها به پاسداری از دستاوردهای انقلاب می پرداخت با تشکیل ارتش بیست میلیونی بفرمان امام به عضویت در این ارتش الهی درامد و در محل خودشان به خدمت پرداخت. او از اخلاق ویژه ای برخورد بود با همه مهربان بود هیچکس از او دلخور نمی شد و با وجود سن کم همچون کوه استوار در مقابل دشمنان موج خشمناکی بود و هنگامی که امام فرمان رفتن به جبهه ها را داد رفتن به جبهه ها واجب کفایی است او نیز لبیگ گویان به ان دیار رفت. وی در تاریخ 61/1/30 همراه با عده ای از غیور افرینان تاریخ به کربلا ایران روانه شد و در جبهه های جنوب مستقر شد و پس از مدتی خدمت در یکی از عملیات های غیور افرین بیت المقدس در جاده خاکی شلمچه در حال ستیز با بعثیان کافر به لقا الله پیوست.
خاطرات و نامه های شهید:
شهید مرتضی حیدری در نامه ای که برای خانواده اش می نویسد اذعان می کند که زمانیکه در عملیات شرکت می کنند خداوند را بین بچه های رزمنده احساس می کنند و چقدر سعادتمند هستند رزمندگان اسلام که فرمانده آنها امام زمان (عج) است.
نامه آخر:
در آخرین لحظات این شهید بزرگوار نامه ای برای خانواده می نویسد که از هجرت و رسیدن به رسول خدا خیلی شاد است و از خانواده می خواهد که شاد باشند و شهادت را چنین تعریف می کرد که لحظات بسیار شیرینی است همچون زمانیکه یک تازه داماد منتظر نو عروس خود باشد.