زندگی نامه شهید یدالله کلهر اعزامی از کرج به جبهه های جنگ تحمیلی
سپیدارآنلاین: گروه یادداشت
دیدم ناراحت و افسرده است. پرسیدم: چی شده؟ چرا این قدر ناراحتی؟ گفت: راستش امروز صحنه ای دیدم که نمی توانم یک لحظه فراموشش کنم. گفتم: چه اتفاقی؟ گفت: برای سرکشی به خانه یکی از شهداء رفته بودم. می دانستم که دختر کوچکی دارد. اسباب بازی برایش تهیه کرده بودم...
زندگی نامه این شهید بزرگوار به شرح ذیل است:
نام و نام خانوادگی: شهید یدالله کلهر
سمت: قائم مقام لشکر ۱۰ حضرت سیدالشهداء (ع)
نام پدر: نبی الله
تولد: ۱۳۳۳
محل تولد: کرج
تاریخ شهادت: اول بهمن ۱۳۶۵
نحوه شهادت: بر اثر اصابت ترکش به سرش
محل دفن: امامزاده ای در کرج
خاطراتی از شهید یدالله کلهر
دیدم ناراحت و افسرده است. پرسیدم: چی شده ؟ چرا این قدر ناراحتی؟ گفت: راستش امروز صحنه ای دیدم که نمی توانم یک لحظه فراموشش کنم. گفتم: چه اتفاقی؟ گفت: برای سرکشی به خانه یکی از شهداء رفته بودم. می دانستم که دختر کوچکی دارد. اسباب بازی برایش تهیه کرده بودم. وقتی در خانه آن شهید رفتم و در زدم دخترک در خانه را باز کرد. تا مرا دید فهمید که یکی از دوستان پدرش هستم. بدون این که نگاه به اسباب بازی که توی دستم بود بیندازد گفت: اگر بابام را آورده ای بیا تو اگر نیاورده ای برو. و در را به رویم بست. این واقعه موجب تاثر حاجی شده بود. تا چند روز او را می دیدم که گرفته و ناراحت است. شاید به خاطر همین مسایل بود که حاضر نمی شد زیاد به خانواده و تنها دخترش سربزند، تا آنجا که دختر چهارساله اش او را نمی شناخت.
****
شهید بزرگوار خصوصیات خاصی داشت. هنگامی که در «گیلان غرب» بودیم، ایشان فرمانده مستقیم ما بود. آن روزها چند اصطلاح- از جمله اصطلاح «خالیبند»- در میان بچهها رواج پیدا کرده بود. شهید کلهر، از این اصطلاح و چیزهایی مانند آن خیلی بدش میآمد و میگفت بسیجیان مؤمن، نباید از این حرفها به هم بزنند. هر کس که این طور اصطاحها -بخصوص خالیبند- را به کار میبرد، تنبیه میشد. تنبیه او این بود که از بالای تپه محل استقرار در گیلان غرب، تا رودخانه که دو کیلومتر راه بود، آن فرد باید یک گالن را از رودخانه پر از آب میکرد و بالا میآمد. یک طرف راه سختی بود و تنبیه انضباطی و طرف دیگر، فرماندهای که برای مسایل اخلاقی، ارزش خاصی قائل بود.
****
وصیت نامه شهید یدالله کلهر
بسم رب الشهداو الصدیقین
با سلام و درود بر محمد (ص) و امام زمان عج و نائب بر حقش امام خمینی رهبر بزرگ تمامی مسلمین و مستضعفین جهان. رهبری که تمامی ما را از منجلاب خواری و ذلت به بیرون کشیده و به راه راست هدایتمان کرد و نوری شد در تاریکی راه که بتوانیم در حرکت، خودمان را از تمام راههای انحرافی بازداریم و در راه مستقیم که همان الله می باشد حرکت خود را ادامه دهیم. این راهنمایی امام عزیزمان بود که راه خودمان را پیدا و انتخاب کردیم تا بتوانیم جبران زمان جاهلیت خودمان را بکنیم. خدایا من خواهان شهادتم نه به این معنی که از زندگی کردن در این دنیا خسته شده ام و خواسته باشم خود را از دست این سختیها و ناملایمات دنیوی خلاص کنم بلکه می خواهم شهید شوم تا اگر زنده ام موجودی نباشم که سبب جلوگیری از رشد دیگران شوم تا شاید خونم بتواند این موضوع را جبران کند و نهال کوچکی از جنگل انبوه انقلاب را آبیاری کند. می خواهم شهید شوم تا خونم به سرور شهیدان حسین علیه السلام گواهی دهد که من مانند مردم کوفه نیستم و رهرو راهش بوده ام.
***به امید گوشه چشمی….
اللهم صل علی محمد و آل محمد
ما تا ظهور ایستاده ایم - اللهم عجل لولیک الفرج