24 اسفند 1394
شماره خبر: 160261

مرد آمد حرفی بزند سرفه امانش نداد

سپیدار‌آنلاین: گروه گزارش

مرد آمد حرفی بزند سرفه امانش نداد


سرفه را چه؟ دردی که درون ریه‌ها می‌پیچد و آرام نمی‌گیرد یا ... چگونه می‌توان جانباز را درک کرد، عظمت کارش، بزرگی مجاهدتش، مجاهدتی که سال‌های سال است، ادامه دارد.
ابراهیم با خدا یکی از جانبازان شیمیایی شهرهشتگرد است. جراحات ناشی از بمب های شیمیایی صدام و سرفه های مداوم و خون آلودش سال هاست که او را مجبور کرده تا ۳۰ سال برای کنترل ریه هایش به صورت مرتب هر ۴۵ روز تا دو ماه، راهی تهران شود و چند روزی را در بیمارستان ساسان بستری باشد جانباز با خدا روزی صد بار می‌میرد و زنده می‌شود، او یادگار روزگاری خیلی دور اما همین نزدیکی‌ها هست! وارد منزلش که شدیم،تشک کوچکی بود ویک مرد، کپسول اکسیژنی که از قد جانباز بلند تر و سنگین تر که روی دو چرخ با با خدا حرکت می کرد و شلنگ بلندی که بربینی اوبود و مدام سرفه های درد ناک که سعی میکرد در حضور ما خودش را کنترل کند ،ولی فایده ای نداشت سرفه ها سی سالی بود که میهمان سینه آقای با خدا شده بودند واو همه چیز را برای خدا می داند صد ها بسته قرص و دارو همراه همیشگی با خدا شدند او برای بدرقه دخترش که عازم کربلا است به یزد می خواهد برود بسته داروهاش مرا متعجب کرد انکار باخدا داروخانه دار سیار است . وبا خداچقدر نجیب است و همه چیز را وظیفه می داند و برای خدا سرفه‌های پی‌در پی او را می‌برد تا حلبچه، تا عمق جنایت جنایتکاران بعثی، ژرفنای وحشی‌گری گروهی ددمنش و ... سرفه‌های خشک، مدام و دردی که سخت می‌کند ادامه تسبیحی که مدام روی لب‌هایش زمزمه می‌شود. اتاق بوی ذکر می‌داد، بوی عشق، بوی نیازی که این دنیایی نیست، ربطی به ماندن ندارد، ذکر شفا جسم نیست، دعای پرواز است و باز هم سرفه، باز هم سرفه، باز هم سرفه. تشنگی‌اش هم به مولایش ربط دارد، لب‌هایی که مدام تشنه‌ است، جگری که سوزان است و عطشی که فروکش نمی‌کند، این چه عطشی است که آتش به‌جانش زده است.

ارسال نظر

نام:*
ایمیل:*
متن نظر:
کد امنیتی: *
عکس خوانده نمی شود