در زمان حمله شیفت کاری من تمام شده بود اما برای کمک رفتم
سپیدارآنلاین: گروه گفتگو
در طی دفاع دوازده روز کشور در مقابل حملات ناجوانمردانه و وحشیانه دشمن صهیونیستی، اعضای کادر بهداشت درمان و سلامت ایران و تکتک نفرات تیم ملی سلامت بر سر قول و قرار خود با مردم ایران ایستادند و به انجام وظیفه در سنگرهای سلامت پرداختند.
احساس مسئولیت، همراهی، همدلی و ایثار اعضای تیم سلامت هزاران قصه و روایت در خود دارد. دراینمیان برخی افراد با شجاعت، مدیریت، خلاقیت، نوع دوستی یا همدلی خود داستانهایی متفاوت و تاثیرگذار را رقم زدند که باید ماندگار شوند. مجموعه گفتگوهای «تاریخ شفاهی سلامت در دفاع ملی» تلاشی است برای روایت قطرهای از دریای بیپایان حماسههای خلق شده در طی این دوازده روز توسط اعضای ردههای مختلف و رسته های شغلی متفاوت در ساختار نظام سلامت ایران.
خودتان را معرفی کنید و از روز حمله رژیم صهیونیستی به مرکز سپاه امام حسن مجتبی (ع) البرز بگویید
یوسف عزیزی هستم . تکنسین اورژانس پایگاه اورژانس 115 بلوار "سرداران شهید" کرج در واقع نزیک ترین پایگاه به محل سپاه استان . آن روز را به خوبی به یاد دارم روزی که واقعا برایم سخت و درد وآور بود ، روزی که شبیه هیچ روزی نبود. دوم تیرماه 1404 حول و حوش ساعت 11 صبح بود شیفت کاری من تمام شده بود و خاطرم هست شیفت پرکاری داشتم و اصلا فرصت استراحت پیدا نکرده بودم . داشتم برای رفتن به منزل و تحویل شیفت آماده می شدم که یکباره صدای انفجار مهیبی شنیده شد . صدا آنقدر نزدیک و مهیب بود که فکر کردم پایگاه اورژانس مورد حمله قرار گرفته فورا روی زمین دراز کشیدیم و صدا ها پشت سر هم چندین مرتبه شنیده شد . به سمت پنجره رفتم دود غلیظ ، مردمی که از ترس فرار می کردند را در خیابان دیدم. چند ثانیه ای نگذشته بود که به پایگاه اعلام ماموریت شد همکارانم خیلی سریع داشتند آماده اعزام می شدند که ناخودآگاه ظرف چند ثانیه تصمیم گرفتم برای کمک به همکارانم بروم.
آن لحظه چه فکری کردید و چه شد این تصمیم رو گرفتید ؟
در آن چند ثانیه به هیچ چی به جز اینکه الان همکارانم و مردم احتیاج به کمک دارند فکر نکردم شاید هر کسی دیگری جای من بود اینکار را می کرد دیدن ترس و وحشت مردم در آن لحظه من را منقلب کرده بود و فقط دلم می خواست کاری بکنم و این شد که همراه با همکارم با موتور لانس به محل حمله رفتیم.
از مشاهدات عینی خود در آن ماموریت برایمان توضیح دهید
شدت حمله و آسیب خیلی زیاد بود تعداد مجروحان زیاد بود خیلی از مردم و عابران در نزدیکی محل حمله در جای خود میخکوب شده بودند و با وجود اینکه سر تا پایشان را لایه ای از گرد و خاک و غبار گرفته بود در وضعیتی کاملا بهت زده قادر به انجام هیچ کاری نبودند حتی صدای ما را نمی شنیدند و خیلی از مصدومان که دچار موج گرفتکی شده بودند حتی از سوار شدن به آمبولانس برای اقدامات درمانی امتناع می کردند و کاملا در شوک بودند . شرایط خیلی سخت بود و آن روز من لحظاتی را دیدم و تجربه کردم که برایم غیرقابل تصور بود و این که روی پاهایمان می ایستادم و اقدامات درمانی را انجام می دادم فقط از لطف و عنایت خدا بود که این قدرت را آن روز و در این شرایط سخت در وجود من نهاده بود تا شاید بتوانم به مردم کمک کنم. در آن لحظه ها من فقط ایثار و ازخودگذشتگی مردم و مصدومان را دیدم که هر کدام دیگری بر خود ترجیح می داد و می خواست که زودتر به دیگری رسیدگی کنیم تا خودش که مصدوم شده بود.