Logo

صفحه اصلي > یادداشت > شاعری که برای نان شعر بگوید شاعر نیست گداست

شاعری که برای نان شعر بگوید شاعر نیست گداست


18 مرداد 1391. نويسنده:


شاعری که برای نان شعر بگوید شاعر نیست گداست
انگار همین دیروز بود،جنگ که تمام شدواردعرصه کاروسازندگی شدیم .چه بازاری، شلوغ تا دلت بخواد،فصل سازندگی بودوجابرای کارفراوان .ترمیم خرابیها ،اقتصاد ورشکسته،کارخانجات موشک خورده،شهرهای ویران ،بازگشت جنگ زده هاهرکس به قدر توانش دراصلاح امور می کوشید .همه اینهائی که گفتم هرکدام تیتر داغ یک خبر بودواما پایان جنگ آغاز سازندگی بود .بخاطر سابقه فرهنگی که داشتم دردفتر یکی از روزنامه هامشغول کارشدم از حق نگذریم روزاول مدیرروزنامه خوب تحویل گرفت ومارابه دبیرتحریریه معرفی کرد جناب سردبیرآیین نگارش،رونویسی اخبارودرکل تنظیم صورتجلسه رادردستور کارقرارداد.ماکه شیفته نوشتن بودیم ادامه دادیم خسته که نشدیم هیچ ،یواشکی هم چند برگ از نوشته های دوران جنگ راروکردیم ولی انگارنه انگار دوباره روز ازنوروزی از نو.دوران جنگ عراق وکویت بود به غرب کشور اعزام شدیم تا گزارشی از ورود آوارگان را تهیه کنیم.این اولین سفر خبریم بود بهرحال دوباره مارا به نویسنده صاحب نظری که این روزها بعنوان پیشکسوت مطبوعات مورد تجلیل قرار گرفت معرفی کردند وایشان هم مارا به چهارمیخ کشید وگفت دستور اول :آنچه همه می بینند لطفی ندارد باید با چشم باز وگوش شنواودیدی فراتر از دیگران به قضایا ،اتفاقات وحوادث نگاه کرد چون خبرنگار چشم بینای جامعه است پس ببین ،بنویس وبیاور این نوشتنها ادامه یافت.جزوه های آموزشی را یکی پس از دیگری پاس کردیم یواش یواش احساس کردیم برای خودمان آدمی شدیم .مدتی طول کشید تا اولین مطلب ما در روزنامه چاپ شد احساس خبرنگارشدن بهترین احساسی بود که درآن دوران داشتم .دوران آموزشی پایان یافت وپله های ترقی یکی یکی طی شد و وارد دوران سخت خبرنگاری شدیم .رودروئی با مدیران جاه طلب ،جرئت انتقاد ،گیردادن به متخلفین ودر نهایت انعکاس واقعیت های تلخی چون بیکاری ،تبعیض ،فقر و بی خانمانی بخش بسیار کوچکی از این دوران است که هر خبرنگاری باید با آن روبرو شود .خبر اگر انتقادی باشد مدعی داری اگر تند باشد شاکی داری اگر معمولی باشد مؤاخذه سردبیر داری بهر حال یا باید آهسته بیای وبری یا باید با شاخ گربه دربیفتی در عالم روز نامه نگاری خبر ،حادثه و اتفاق حرف اول را میزند وعالم بی خبری بدترین ساعات وروزهای یک خبرنگاراست.بالاخره پس از سالها کاروتلاش فرق دوغ ودوشاب را تشخیص دادیم وکار فرهنگی را از کاسبی جداکردیم تا به گدائی نیفتیم بقول آن بزرگ، شاعری که برای نان شعر بگوید شاعر نیست گداست .از شما چه پنهان خبرنگاری از آن دست شغلهاست که از دور دل می برد واز نزدیک زهره .شغلی است پر مخاطره که باید همیشه در حال آماده باش باشی تا جزو اولین نفراتی قرارگیری که خبرت داغ ودست اول باشد والا خبر کهنه وبیات فراوان است برای یک خبرنگار متعهد چیزی بنام آینده روشن .امنیت شغلی . دستمزد کافی و... دست نیافتنی است چون عده ای نان به نرخ روز خور نانش را آجر می کنند ولی با این حال عالم خبرنگاری عالم باصفائیست مخصوصا وقتی میبینی نتیجه یک خبر کوتاهت دل مردم را شاد کرده وحقی را به صاحبش برگردانده دیگربا همه دنیا قابل معاوضه نیست .روز خبرنگاررا به همه خبرنگاران مظلومی که چراغ روشنگر جامعه در شب های تار هستند ودر زندگی عاشقانه خدمت به مردم را به تسلیم در برابر صاحبان قدرت ترجیح میدهند تبریک گفته وبرایشان موفقیت وبهروزی را آروزدارم .


يحيي اكبري

بازگشت