Logo

صفحه اصلي > یادداشت > خواب شیرین زلیخا

خواب شیرین زلیخا


18 اسفند 1390. نويسنده:
مریم اکبری
هوا ی سرد و برفی زمستان پارک راآرایش کرده ودرختان مانند عروسی که منتظر داماد است ، سفید پوش شده بودند. در گوشه اي از پارك زلیخا با 17 سال سن در حال قدم زدن بود ، شکل ظاهریش نشان میداد که سردرگم و نگران است . چرا که او منتظر دوست وهمکلاسیش شیرین بود، با آمدن شیرین همه چیز عوض شد و فضای سرد پارک و نگرانی زلیخا تمام شد. انگار فرشته نجات به سراغش آمده بود و گفتگوي دو نفره آنها با خوشحالی آغاز شد . آنها درباره زندگي، آرزوها ، واینکه از زندگی چه میخواهند گفتگو را شروع کرده و سرمارا فراموش کردند.
زلیخا مانند شیرین معتقد است «زندگي زیبائی و زشتی هایی دارد ومشکلات هرکس مخصوص خود اوست.» او بزرگترين آرزويش را قبولي در دانشگاه مي داند و اينكه پولدار باشد، تا هرچه را که خواست بخرد،و میگوید كه براي رسيدن به اين آرزوها باید خیلی سختی کشید. شیرین كه تا اين جا چند بار وسط صحبتهاي زلیخا پریده بود ، وقتي نوبت به خودش مي رسید، خيلي جدي مي گفت به نظر من، اين روزها شادي خيلي كم شده ، ودر ادامه مي گفت البته این خود آدمها هستند كه دنيا را زشت يا زيبا می سازند و همانگونه که میخواهند ميبنند..بزرگترين آرزوي او اين است كه بتواند با اطمينان از خانه بیرون برود و کسی مزاحمش نشود و شب مجبور نباشد به ديگران توضيح دهد كجا مي رود و كي بر مي گردد.او ادامه مي دهد که هدفم اين است كه يك انسان خوب باشم و برايم چندان مهم نيست كه حتماً در فلان دانشگاه قبول شوم، اما برايم مهم است كه مادر خوبي باشم. اودوست دارد همسرش مرد زندگي باشد و دوست خوبي براي بچه هايش. شیرین زندگي را يك جاده پرسنگلاخ مي داند كه بايد از آن بگذرد تا بتواند درست و به موقع تعيين مسير كند. او ادعا مي كند كه در حال حاضر هدف خاصی ندارد و گرنه رسيدن به آن زياد سخت نيست؛ چون معتقد است اگر انسان كاري را بخواهد مي تواند انجام بدهد. موسیقی را خيلي دوست دارد، اما به دليل محدوديتهايي كه از طرف خانواده وجود دارد، نمي تواند آن طور كه مي خواهد از استعدادش استفاده كند.
او از خيلي محدوديتهايي كه جامعه و خانواده به او و دخترهاي مثل او تحميل مي كنند، شكايت دارد. او مي گويد اين سؤال هميشه براي من وجود داشته كه اگر كاري اشتباه است، چرا براي پسران آزاد است و اگر اشتباه نيست چرا دختران از آن منع مي شوند. و با خنده مي گويد اگر دختري بخواهد زماني را با دوستانش به تفريح سالمی بپردازد، بايد از هفت خوان رستم بگذرد و وقتي كه گذشت، تازه بايد به دنبال مكاني سالم بگردد. او ضمن تأييد برخی ازصحبتهاي دوست خود، محدوديتهاي يك دختررا در جامعه بيش از اينها مي داند. او از وجود تبعيض هم در برخورد با دختران و پسران ناراضي است و در ادامه ميگوید برايم قابل درك نيست كه چرا به دختران بیخود ایراد میگیرند ، اما به پسران با هر وضعي كه باشند تذكري داده نمي شود.و اينكه دختران اكثراً مجبورند بنا به سليقه خانواده خود ازدواج كنند، در حالي كه پسران در اين مورد اختيار عمل بيشتري دارند . او ضمن تأييد برخورد والدین در بعضی از موارد با فرزندان ،خواستار رفع تبعیض نیز هست.زلیخا تأكيد مي كند که خانواده ها بايد فرزندانشان را به راه درست راهنمائی كنند، اما نبايد در سختگيري و يا دادن آزادي عمل افراط كنند. او مي گويد راهنمايي بله، نصیحت نه. گفتگوي دختران جوان متفاوت بود، دختراني كه با وجود تفاوتهاي ظاهري، خواسته ها ی مشابهي داشتند.نيازي كه بيش از هر چيز در حرفهاي دختران نمود داشت امنيت بود؛ امنیت اجتماعي، شغلي، خانوادگي و ....
دختران مي خواهند فارغ از نوع جنسيتشان، بتوانند توانايي هاي خود را نمايان كنند، بتوانند استعدادهاي بالقوه اي را كه خداي مهربان در وجودشان گذاشته، اجرائی کنند.دختران «حمايت» مي خواهند، حمايتي همه جانبه از سوي اجتماع، خانواده، و كساني كه با آنها در ارتباطند .گفتگوی زلیخاوشیرین تازه گل انداخته بود که مادر زلیخا داد میزند پاشو مدرسه ات دیر شده چقدر میخوابی؟ زلیخا از خواب شیرین بیدار شد و گفت ای کاش هرچه که دیدم واقعیت بود وخواب نبود. ولی هیچ چیز مثل پدرو مادر وخانواده ،و هیچ مکانی مثل خانه آدم امنیت ،آسایش وتحقق خواسته ها فقط با تلاش وکوشش در سایه خانواده محقق میشود .

بازگشت