صفحه اصلي > یادداشت > حکایت دستان بریده عباس (ع) عشق به حسین (ع) است
حکایت دستان بریده عباس (ع) عشق به حسین (ع) است30 مهر 1394. نويسنده: monshi |
در سوگ تو، فراتی از گریه بر دیده ام جاری است؛ بیا و تصویر بلند ماه رخسار خویش را بر فراتِ جانم بینداز که دستانم از دامانت بریده است. تو، حکایت دستان بریده را می دانی... حکایت دستان بریده عباس (ع) عشق به حسین (ع) است. در سوگ تو، فراتی از گریه بر دیده ام جاری است؛ بیا و تصویر بلند ماه رخسار خویش را بر فراتِ جانم بینداز که دستانم از دامانت بریده است. تو، حکایت دستان بریده را می دانی. گناهانم، آب چشمه حیات را به روی جانم بسته اند و تو تشنگی را می فهمی؛ جز تو چه کسی را امان نامه می دهند تا روز محشر، شفیع تشنگی حال زارمان باشد؟! به منزلتت سوگند، درهای روشنی را به روی تیرگی مان بگشای تا چون تو، در صراط مستقیم حسین علیه السلام قدم بگذاریم و مشک تیرخورده قلبمان را با اشک دیدگان خود، از فرات یادت پر کنیم! در سوگ تو خیابان ها هم عزاداری می کنند. عطر تو را از کنار علقمه می شنوم. عطر تو در نفس عزاداران و اشک ها جاری است. صدای فرات را می توانم بشنوم؛ دارد دنبال تو می گردد؛ دنبال دست های دور از مشک تو؛ دست های در راه مانده ات. چه قدر نزدیک آسمان شده ایم! عباس، شرمنده دیدگان امام است از آنکه نسبتی با دعوت پلید این ملعون داشته باشد؛ آن هم با این صدای نحس و این امان نامه ننگین! آخر چه فکر کرده اند؟! اباالفضل (ع)، افتخار علمداری آقایش حسین (ع) را به وعده پسران شیطان خواهد فروخت؟! پسر علی (ع)، چشم های عاشقش را از کارزار خونین امامش به سلامت خواهد برد؟! دستانی را که از ازل، وقف عطش طفلانِ برادر شده اند، زیر سایه نکبت بار امان نامه آل امیه بی قدر خواهد کرد؟! چه قدر این جماعت، با منطقِ عارفانه عباس بیگانه اند و چه قدر زمانه، برای درک عظمتش حقیر مانده است! برایش امان نامه فرستاده اند، می خواهند عباس (ع) را از معرکه عشق حسین علیه السلام در امان دارند. می خواهند نور را از خورشید بگیرند، آب را از اقیانوس و برادر را از برادر. می خواهند خورشید را از آسمان جدا کنند، درخت را از ریشه، عشق و ادب را از عباس علیه السلام و عباس را از حسین علیه السلام . اما غافلند که خون علی در رگ های او جاری است و قلب او با واژه ناب حسین علیه السلام می تپد. نمی دانند که تار و پودِ جانِ ابالفضل، از نام حسین علیه السلام بافته شده است. عباس، فرزند ام البنین است؛ شیرزنی که نام ام البنین بر خود نهاد تا تکرار نام فاطمه، یادآور زخم هایِ مادر مظلومه فرزندان علی علیه السلام نشود. امان نامه برای فرزندِ مادری این چنین آن هم به بهانه نسب قبیله ای مادر فرستادن؛ یاللعجب! کسی که ادب در مقابلش زانو می زند و دستان پر صلابتش را می بوسد؛ او فرزند علی علیه السلام است؛ نور چشم ام البنین، و پشتیبان حسین علیه السلام و ستون خیمه زینب. ناگفته می خواند که کودکان آب می طلبند و چشم امید برادر به اوست. بیرق سبز عاشورا را به دست می گیرد و مشک های خالی آب را بر دوش. چشمه های مشک ها در حیرت مردانه اش فرات را جرعه جرعه می نوشند. دستانش از آغاز حرکت این کاروانِ سرخ، پیش کش حسین علیه السلام بوده است. اگر آنها را قطع کنید، امید کودکانِ برادر را به دندان می گیرد و به راه خیمه ها ادامه می دهد. چشمانش؟ چشمانش نیز فدای حسین علیه السلام ؛ اما مشک، مشک را نَه... امید کودکان را نَه، براتِ خجلت ساقی را نَه، مشک را نَه... مشک را تیر باران نکنید! آسمان سرخ شده است و خورشید به دَرد می گرید. قامت سرو را شکستند. برادر! برادر را دریاب. بازگشت |