Logo

صفحه اصلي > یادداشت > به ربنای سحر شانه می تکانیم از برف های یک سال خستگی

به ربنای سحر شانه می تکانیم از برف های یک سال خستگی


8 تیر 1393. نويسنده: monshi
به ربنای سحر شانه می تکانیم از برف های یک سال خستگی


به ربنای سحر شانه می تکانیم از برف هایی که یک سال بر گُرده مان سنگینی کرده است؛ برف هایی نه سپید، که به سیاهی شب یلدا...
هر سحر، آسمان، آبی آرامَش را بر زمین نقش می کند تا در پناه سایه اش به عرش سفر کرده و مسیر رسیدن تا بی نهایت جهان را با یک ماه اطاعت محض از خالق یکتا طی کنیم. مسیری که به اندک تاب آوردن ضعف و سستی، به دست آمده و بار سنگین گناهان مان را چون آتشی در خود ذوب و مجذوب می کند تا مهیا شویم برای روزی که به سوی او خواهیم شتافت. ماهی که آمده، چنان ماه است و آنچنان ارجمند که اگر پای در رکاب روزهایش گذاشته و دست از تمنیات دل برداریم، اگر فراموش کنیم گذشته و آنچه در آن رفته است، اگر خود را دیگر بار بازیابیم از درون هر چه خطا و خطر است و اگر بشویم آنچه که شایسته انسان شدن است...رحمت بی نهایت پروردگار را طالب و خریدار شده ایم؛ رحمتی که از هیچ بنده و آفریده دریغ نشده و هیچ خبط و خطا مانع نزول این مرحمت نمی شود. هُرم بی دریغ آفتاب، تندباد عطش، سیل ضعف و گرسنگی و ثانیه هایی که اگرچه سخت می گذرند اما هر دم و هر بازدم در آن گامی است که ما را تا منتها علیه عشق می رساند و مسند همه واژه ها رسیدن به معبودی است که حجم حضورش همه هستی را به اشغال خود در آورده است. رمضان ماه شب های طولانی و انعکاس زمزمه های علی است با چاه؛ ماهی که در آن فرق حقیقت به دست ظلم شکافت و خون این نامردمی تا همیشه در رگ های تاریخ جاری شد؛ تا روزی که این سیاهرگ به دست های سپیدمردی از جنس ولایت قطع گشته و نور اعظم بر جهان مستولی شود...
عادله سادات ارشادی مقدم
بازگشت