صفحه اصلي > گزارش > اینجا زمستان تمامی ندارد
اینجا زمستان تمامی ندارد1 مرداد 1397. نويسنده: monshi |
پاک شدن و برداشتن برچسب کارتن خوابی کار زیاد سختی نیست ولی غلبه بر نا امیدی برای آدم هایی مثل ما از شکستن شاخ غول هم سخت تر است. زمستان برای اغلب مردم یادآور شالگردنهای رنگی، قدم زدن در خیابانهای سفید پوش، کافههای شلوغ و پرهیاهو، سُریدن زیر پتوهای سنگین و گرم، چرت زدن کنار بخاری، دور هم جمع شدن های شبانه و قرارهای دلچسب است ولی برای ما در به درها، آخر رنج و بدبختی است. برای ما که به خیابان خو گرفته ایم و سال هاست سقفی جز آسمان بالای سرمان نبوده، خیس شدن زیر باران و قدم زدن روی برف های تازه و نرم هیچ لذتی ندارد و فقط تهِ دل مان را خالی تر میکند. ننه سرما که می آید دیگر پارک ها جای ماندن نیست و باید هفت سوراخ را دنبال سرپناهی باشیم که سوز سرما تا صبح دخل مان را نیاورد و بتوانیم یک روز دیگر زندگی که نه نفس بکشیم. زمستان که می آید، آدم هایی مثل من چاره ای جز دلخوش کردن به سقف پل های این شهر ندارند و با همین دل خوشی با دردِ خماری و زور گرسنگی می سازند. خیلی از ما قبلا خانه و خانواده داشتیم، می خواستیم بزرگ که شدیم ما را آقای دکتر، خلبان، پلیس، مهندس و ... صدا بزنند ولی حالا فقط کارتن خوابیم! حالا سقف خانه ما آسمان است و از خانواده تنها خاطرات دور را مرور میکنیم. شاید اگر زمانه به ما تنگ نمیگرفت، پدر و مادر بهتری داشتیم، دوستان مهربان و دلسوزی کنارمان بودند، بی پولی و بیکاری توسری خورمان نکرده بود و با شخصیت محکم و مستقل بالا می آمدیم، زمستان برای ما هم رنگ بوی دیگری داشت. شاید اگر بارهای اولی که از روی تنهایی، تفنن، تجربه و ... دست به دود شدیم کسی پیدا میشد که نه با کتک و قهر بلکه از راه درست تصویری واقعی از آخر این راه را برایمان مجسم میکرد، امروز بسیاری ما درکی از درد خماری و لذت حبابی نشئگی نداشتیم. گاهی که در گوشه پارک یا خیابانی خلوت کرده ایم، عده ای از سردلسوزی یا کنجکاوی سر صحبت را باز میکنند و برای چند دقیقه ای هم که شده یادمان می آورند ما هم آدمیم و وجود داریم. یادمان می اندازند که هنوز هم کسانی هستند که پشت این صورت زرد، لباسهای مندرس و وضعیت خراب امید را جستجو میکنند و معنای انسان بودن را می فهمند. اغلب آنها ما را به بازگشت به زندگی سالم تشویق میکنند ولی نمیدانند عمل به این توصیه کوتاه چقدر سخت است. گیریم که هر طور شده خودمان را از شر مواد خلاص کنیم، بعد از آن باید با بیکاری، نگاه سرزنش آمیز مردم، بی پولی، بی سرپناهی و عدم پذیرش خانواده چه کنیم؟ پاک شدن و برداشتن برچسب کارتن خوابی کار زیاد سختی نیست ولی غلبه بر نا امیدی برای آدم هایی مثل ما از شکستن شاخ غول هم سخت تر است. در این شرایط لااقل انتظار معجزه نداریم و به خود قبولانده ایم که سهم مان از این دنیا همین بوده و بس. ما آینه تمام قد عبرت در جامعه ای هستیم که تلاش مسئولانش برای نجات افراد آسیب دیده به پای عمل نمی رسد و در نطفه برگزاری جلسات ، کارگروه و سخنرانی خفه میشود . وقتی در جامعه ای زندگی میکنیم که به افراد سالمش هم بها داده نمیشود ، پرداختن به مسائل و دغدغه های کارتن خواب ها شوخی ای بیش نیست. بله در شهری که سهم ما از بودجه های میلیاردی تنها دو گرمخانه بی امکانات و محقر است، زمستان لذت بخش نیست و تمامی ندارد.... بازگشت |