Logo

صفحه اصلي > گزارش > "هوابس ناجوانمردانه سرد است "

"هوابس ناجوانمردانه سرد است "


10 بهمن 1396. نويسنده: monshi
"هوابس ناجوانمردانه سرد است "


خیلی های مان وقتی گفتند برف باریده و زمین گیر شده، در این سرمای طاقت سوز،برای گذران روزی دلنشین و گرم در دل خانه ها، کنار شومینه ها و بخاری ها، دل استوار شدیم و به انتظار پیام راديو وتلويزيون برای اعلام تعطیلی مدارس و ادارات نشستیم.
خیلی های مان وقتی گفتند برف باریده و زمین گیر شده، در این سرمای طاقت سوز،برای گذران روزی دلنشین و گرم در دل خانه ها، کنار شومینه ها و بخاری ها، دل استوار شدیم و به انتظار پیام راديو وتلويزيون برای اعلام تعطیلی مدارس و ادارات نشستیم. پیش خودمان گفتیم:"هوا بس ناجوانمردانه سرد است؛ پس بنشینیم کنج خانه و کنار خانواده دلی از عزای خستگی و کار روزانه درآوریم." نه پای خروج از خانه داشتیم که مبادا تن مان نیازمند ناز طبیبان شود، نه دل و دماغ کار کردن. بعضی ها البته در خیابان ها گیر افتاده بودند و برف چنان دامن گیر خود و خودروهای شان شده بود که راه 15 دقیقه ای را سه ساعته آمدند و شاید در این میان کم هم نبودند کسانی که زیر لب گلایه هایی فراوان از خدمت رسانی مدیریت شهری داشتند و منتظر بودند از همان دقایق اول، مسیرها باز و تردد روان باشد. حاشا که حق هم داشتند. هشدارها و وعده ها از پیش داده شده و انتظارات بالا رفته بود؛ بگذریم که در کشورهای صاحب صنعت و پیشرفته جهان هم کم نیستند آنها که برف را یک نعمت می دانند و به جای پاکسازی آنی چنین رخت سپیدی از تن خیابان ها، به مردم آموزش داده اند چگونه با یکی ازرخدادهای زیبای طبیعت برخورد کنند.
اما باز هم می گوییم حق دارند؛ آن هم مردمی که سال هاست داغ یک روز برفی ناب به دل شان مانده و آخرین خاطره شان از برف بازی و ساخت آدمک های برفی به روزهایی دور باز می گردد. آنها شهری پالوده از بحران و خطر و ناامنی می خواهند. خب شهر مگر مال کسی غیر از آنهاست؟ از قضا در این حین که باریدن آسمان شگفتی برانگیخته و سزاوار شکر نعمت بود، کفش زمستانی به پا کردیم و لباس گرم پوشیدیم تا به بهانه ای برف را از نزدیک لمس کنیم. سراپا مسلح به امکانات گرمازا، دمی میان برف ها رفتیم: هوا سرد بود و دانه های زیبای برف، بی محابا بر دل کوچه ها و خیابان ها می نشست. این شد که به سرعت مسیر خانه در پیش گرفتیم. القصه؛ شب های این روزهای برفی و سخت، برای آنها که تا صبح در رکاب مدیریت شهری، مردانه ایستادند و دم از گفتن و گلایه کردن فرو بستند، طولانی تر از شب های دیگر گذشت. این را "اصغر نصیری" بیش از سایرين درک کرد؛ وقتی که نیمه شب به اضطراب آرام کردن دل شهروندان در کوچه پس کوچه های شهر و پا به پای کارگران و زحمت کشان بیدار و استوار، گشت زد و چراغ انگیزه و تلاش مضاعف را برای آنها که پای کار بودند، روشن نگهداشت. شهردار مهربان شهر، صبح برای دوستانی که دست به قلم بودند، چنین نوشت:
"سلام
صبح بخیر
جناب ... عزیز! از ساعت یک بامداد تا همین الان که برای نماز پیاده شدم یک سره در حال گشت بودم. دما در بعضی ساعات منهای 13 بود. در جاهایی که از اتومبیل پیاده می شدم برای عرض خسته نباشید به کارگران عزیز و زحمت کش واقعا در حد ده دقیقه سرما قابل تحمل نبود. در این شرایط کارگران بالای کامیون ها ساعت ها مشغول پاشیدن ماسه و نمک بودند، گروهی روی بالابرها مشغول تکاندن شاخه درختان بودند یا در معابر فرعی که امشب در دستور کار بود، مشغول برف روبی و جمع آوری زباله... نمی دانم با چه زبانی می شود از این ها تقدیر کرد. انصافا قابل تحسین و ستایش هستند. کل مناطق و شهر را کاملا بازدید کردم، با کارگران زحمت کش همه جا صحبت کردم و در مقابل بزرگی اینها سر تعظیم فرود آوردم. چند نفری را در چند نوبت در طول مسیر کارشان سوار اتومبیل خودم کردم و به مقصد رسانیدم. کلی صحبت کردم. از کمالشهر و راه های دور در این سرمای طاقت فرسا پیاده می آمدند!
لطفا این ایثار و فداکاری قشر زحمت کش را به توصیفی خاص به شهروندان انتقال دهید." نمی گوییم کم کاری نبود، که بود. نه از جانب شخصی خاص، که مشکل از نقاط متعدد بود و ناهماهنگی فراوان بود. وقتی معاون شهردار تمام پیمانکاران و معاونان مستقر در مناطق را دور هم جمع کرد به گلایه، وقتی شهردار نیمه شب در کوچه ها گشت زنی کرد و جا خورد از غیبت عده ای كه ما هستیم های شان پیوسته به آسمان بلند بود و در آن شب و روزهای برفی هیچ خبری از آنها نبود، یعنی مرد میدان بسیار اندک بوده است... نمی گوییم مدیریت نبود، که بود. آنچه نبود اراده برخی برای پاسخگویی به جایگاه و شغل شان بود.
گلایه ها جای خود، انتظارات جای خود، ضرورت اصلاح و بهبود وضعیت جای خود اما نادیده نگیریم دست هایی را که در تاریکی طاقت فرسای شب، رو به سمت شاخه های درختان بلند بود، نشنیده نگیریم صدای ماشین آلات و مردانی را که نیمه شب و در دل سرما و یخ بندان، برای آسایش ما از خانه و خانواده گذشتند و از مسیرهایی بسیار دور تا خانه های ما پای پیاده به میدان کار و تلاش آمدند. اینها شایسته ستایش و تقدیرند؛ چنان که عاملان کم کاری و بی توجهی، مستحق گلایه و تنبیه.اما دومي بماند براي بعد .
بازگشت