Logo

صفحه اصلي > گزارش > ماجرای هم وطنی که به سرطان نه گفت

ماجرای هم وطنی که به سرطان نه گفت


30 دی 1396. نويسنده: monshi
ماجرای هم وطنی که به سرطان نه گفت


محمد رضا براز هموطن 42 ساله ای است که توانسته با ورزش کوهنوردی با بیماری خاص خود کنار بیاید او اکنون به بیماران زیادی در سراسر کشور که مبتلا به سرطان هستند ، مشاوره می دهد و کار گفتار درمانی را انجام می دهد.
در سال 1390 دچار بیماری سرطان خون از نوع لوسمی حاد دچار شدم ....بنده بعد از نزدیک به سه سال درمان با عنایت به خدا و روحیه خوبی که خودم داشتم این دوره ها رو پشت سر گذاشتم و فقط به این فکر می کردم با این بیماری بجنگم و یک لحظه کوتاه نیام .. دورهای شیمی درمانی هرچند سخت بود ولی به فکر این بودم من خوب خواهم شد، و به خدای خودم ایمان داشتم ،اما بعضی وقت ها فکر های منو رااز این ذهنیت خوب کم رنگ نگه میداشت..تصوراتی که هروز به سراغ من میومد، این بود چرا کسانی که قبل از من بیمار شدند وجود ندارند..که همین تصور من باعث میشد که حتما مرگ پشت این بیماری هست ...هرچند اسم سرطان سخت هست اما من به اسم مرگ نگاه نمی کردم..دوست داشتم از بیماری کسانی قبل از من دچار این بیماری شدند جویا بشم بدونم چه اتفاقی برایم قرار پیش بیاد...اما متاسفانه کسی پیدا نمی کردم ..از دور می شنیدم کسانی خوب شدند ولی چرا اعلام نمی کنند که ما بیماران سرطانی بدانیم چی در انتظار ما هست ... و همین باعث میشد که من خوب خواهم شد واین کار را برای دیگران خواهم کرد...اکنون بنده به این هدف رسیده ام و بیش از ۴۵۰بیمار سرطانی چه حضوری چه مجازی در سراسر کشور گفتار درمانی میکنم و با بیماران سرطانی خون از نظر تاثیرات درمان و دوره ها چه از نظر روحیه و عوارض داروها مشاوره میدم ..و میگم منم مثل شما هستم و شما هم مثل من و پس امید به خدا با این بیماری خواهیم جنگید..انگیزشون نسبت به درمان بالا خواهم برد تا در برابر این بیماری با روحیه بالا درمانشون پشت سر بگذرونند ،چون یک بیمار سرطانی بیش از هرکس حرف یک هم نوع خودش بیشتر براش تاثیر گذار هست..سوالی که برای تمام بیماران سرطانی پیش میاد در ابتدای بیماری آیا ما دوباره می توانیم کارهای روز مره خودمون انجام بدیم آیا ما محدود نمیشیم ...من برای اینکه همیشه بیماران به این سوال خاتمه بدهند.. اعلام می کنم ما بیماران سرطانی هیچ وقت محدود نمیشیم و مثل یک فرد سالم چه بسا بیشتر کارهای روزمره خودمونو انجام میدیم...برای اثبات این کار اینجانب تصمیم گرفتم با یک گروه کوهنوردی دست به صعود قله های سخت بزنم که از قبل هیچ زمینه ای از کوهنوردی نداشتم...چرا کوهنوردی را انتخاب کردم..چون این رشته فعالیت مستقیم با گردش خون داره یه بیمار سرطانی خون در هر شرایط میتونه کارهای بیش عهده خودش انجام بده ...و همین انگیزه باعث شد اینجانب در خرداد ماه 1396 در در کمتر ازشش ماه بیست صعود به قله های بیش از 4000 داشته که قبلا هیچ زمینه قبلی از کوهنوردی نداشتم ..قله های دارآباد،کلکچال زرین کوه ..خلنو..سی چال ..مهرچال قله سبلان ، شاه نشین تا بازارک..پالون گردن...علم کوه... کلون بستک و بلندترین قله ایران دماوند به ارتفاع 5670 متر....امروز هر چند دوستان بیمار سرطانی این عکس ها و این اقدام منو میبینند و در روحیشون تاثیر گذار هست ، و به خاطره همین با تمام توان این راه را ادامه خواهم داد .

بازگشت