Logo

صفحه اصلي > اجتماعی > چند راوی بودن شعر حافظ نمودی از پست‌مدرنیسم در قرن هشتم است

چند راوی بودن شعر حافظ نمودی از پست‌مدرنیسم در قرن هشتم است


10 آذر 1394. نويسنده: monshi
چند راوی بودن شعر حافظ نمودی از پست‌مدرنیسم در قرن هشتم است


یک حافظ‌شناس معتقد است حافظ در برخی از غزل‌های خود به شیوه ادبیات پست مدرن امروزی چند راوی را در شعر خود گنجانده است.
هفتمین نشست حافظ‌شناسی شامگاه دو‌شنبه نهم آذر از سوی معاونت فرهنگی جهاد دانشگاهی استان البرز برگزار شد. دکتر بهادر باقری با اشاره به اینکه حافظ چهار روش برای استفاده از قرآن در شعر خود به کار گرفته است، اظهار کرد: یکی از آنها استفاده از یک آیه در شعر، دیگری ترجمه شاعرانه از یک آیه و شیوه سوم نیز ذکر کردن داستان پیامبران در شعر است. وی افزود: همه این شیوه‌ها در شعر دیگر شاعران نیز وجود دارد و میان حافظ و بقیه در این کابردها اشتراک وجود دارد؛ اما حافظ شیوه‌ای را در استفاده از قرآن در شعرش به کار بسته است که حافظ قرآن بودن وی را نشان می‌دهد و او را از دیگر شاعران متمایز می‌کند. باقری به این شگرد ویژه حافظ اشاره کرد و گفت: حافظ در حالی که به ظاهر یک غزل اجتماعی، عاشقانه یا عارفانه می‌سراید اما در ابیات آن غزل یک داستان دیگر نیز جریان دارد که با دقت خاصی باید این شگرد را دریافت. این حافظ‌شناس در ادامه با تاکید بر وجود نوع خاصی از انسجام در ابیات مختلف غزل‌های حافظ اضافه کرد: غزل‌های حافظ را نمی‌توان بدون در نظر گرفتن معنای طولی آنها بیت به بیت معنا کرد؛ زیرا بر خلاف ظاهر پاشان و چندصداگونه بیت‌های غزل‌های وی، انسجام خاصی میان آنها وجود دارد که به همه بیت‌ها معنای خاصی می‌بخشد.
بررسی غزل‌های از حافظ
باقری به عوامل به وجود آمدن انسجام در شعر حافظ اشاره و گفت: یکی از دلایل به وجود آمدن چنین انسجامی، نقل داستان زندگی پیامبران است که در کل یک غزل پراکنده می‌شود و باید با دقت نظری ویژه به آن پی برد.
خیال روی تو در هر طریق همره ماست/نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست
به رغم مدعیانی که منع عشق کنند/جمال چهره تو حجت موجه ماست
ببین که سیب زنخدان تو چه می‌گوید/هزار یوسف مصری فتاده در چه ماست
اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد/گناه بخت پریشان و دست کوته ماست
به حاجب در خلوت‌سرای خاص بگو/فلان ز گوشه‌نشینان خاک درگه ماست
به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است/همیشه در نظر خاطر مرفه ماست
اگر به سالی، حافظ، دری زند، بگشای/که سال‌هاست که مشتاق روی چون مه ماست
باقری گفت: این غزل یک غزل عاشقانه است که حافظ می‌سراید؛ اما کلیت آن اشاره‌ای به داستان حضرت یوسف دارد و البته زمانی که حافظ در یکی از ابیات به یوسف(ع) اشاره دارد این تلنگر را می‌زند که در بقیه بیت‌ها نیز باید به دنبال اثری از داستان حافظ گشت. وی افزود: بیت اول این غزل به درد دل زلیخا اشاره دارد که عشق یوسف را در دل خود دارد؛ بیت دوم یادآور داستان ترنج و دست زنان مصری است که زلیخا برای عشق خود به یوسف حجت می‌آورد؛ سیب زنخدان در بیت سوم به گودی چانه معشوق اشاره می‌کند که چه دل‌های عاشقی در آن سقوط کرده است؛ بیت بعد ماجرای زندانی و فراموش شدن یوسف نزد عزیز مصر را در خود جای داده است و اینکه یوسف به دوست خود که از زندان آزاد می‌شود می‌سپارد که او را نزد عزیز مصر یادآوری کند.
حافظ استاد معماری واژگان است
این عضو هیئت علمی دانشگاه خوارزمی تصریح کرد: نمونه‌ای دیگر، داستان «خضر» در شعر حافظ است؛ حافظ هر جای غزلش از خضر نام ببرد در بیت قبل از آن از ظلمات و در بیت‌های بعد از آن، از دریا و سفر دریایی می‌گوید.
بازآی ساقیا که هواخواه خدمتم/مشتاق بندگی و دعاگوی دولتم
زان جا که فیض جام سعادت فروغ توست/بیرون شدی نمای ز ظلمات حیرتم
هر چند غرق بحر گناهم ز صد جهت/تا آشنای عشق شدم ز اهل رحمتم
عیبم مکن به رندی و بدنامی ای حکیم/کاین بود سرنوشت ز دیوان قسمتم
می خور که عاشقی نه به کسب است و اختیار/این موهبت رسید ز میراث فطرتم
من کز وطن سفر نگزیدم به عمر خویش/در عشق دیدن تو هواخواه غربتم
دریا و کوه در ره و من خسته و ضعیف/ای خضر پی خجسته مدد کن به همتم
دورم به صورت از در دولت‌سرای تو/لیکن به جان و دل ز مقیمان حضرتم
حافظ به پیش چشم تو خواهد سپرد جان/در این خیالم ار بدهد عمر مهلتم
ترکیب چند روایی بودن در شعر حافظ
باقری افزود: حافظ استاد معماری واژگان است و واژگان را مانند آیینه‌هایی در شعر می‌چیند که اخلال در جایگاه هر کدام از واژه‌ها، کل معنا را به هم می‌ریزد؛ این هنر در نگاه اول به غزل‌های حافظ به چشم نمی‌آید، ولی با دقت کردن در آن می‌توان در شعر حافظ مشاهده کرد. وی در ادامه افزود: این ویژگی در شعرهای دیگر حافظ نیز وجود دارد که در ترکیب با چند روایی بودن شعر زیبایی خاصی به خود می‌گیرد. غزلی که با پیر کنعان شروع می‌شود به خوبی نمونه این نوع از غزل حافظ را نشان می‌دهد.
شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت/فراق یار نه آن می‌کند که بتوان گفت
حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر/کنایتی‌ست که از روزگار هجران گفت
نشان یار سفرکرده از که پرسم باز/که هر چه گفت برید صبا پریشان گفت
فغان که آن مه نامهربان مهرگسل/به ترک صحبت یاران خود چه آسان گفت
من و مقام رضا بعد از این و شکر رقیب/که دل به درد تو خو کرد و ترک درمان گفت
غم کهن به می‌سالخورده دفع کنید/که تخم خوشدلی این است پیر دهقان گفت
گره به باد مزن گر چه بر مراد رود/که این سخن به مثل باد با سلیمان گفت
به مهلتی که سپهرت دهد ز راه مرو/تو را که گفت که این زال ترک دستان گفت
مزن ز چون و چرا دم که بنده‌ی مقبل/قبول کرد به جان هر سخن که جانان گفت
که گفت حافظ از اندیشه‌ی تو آمد باز/من این نگفته‌ام آن کس که گفت بهتان گفت
تأکید بر مهندسی واژگان در شعر حافظ
باقری در توضیح این غزل زیبای حافظ خاطرنشان کرد: حافظ در ابتدای شعر از هجران حضرت یوسف می‌گوید، اما در ادامه، علاوه بر حافظ، حضرت یعقوب نیز راوی ماجرا می‌شود. این حافظ‌شناس افزود: داستان‌های رئال فقط یک راوی دارد؛ اما یکی از ویژگی‌های داستان‌های پست‌مدرن تداخل راوی‌ها و چندگانه شدن روایت است؛ حافظ نیز در قرن هشتم در این غزل نوعی نگاه پست‌مدرن را نشان می‌دهد. وی بر مهندسی واژگان در شعر حافظ تأکید و گفت: حافظ هر جا در شعرش به حضرت یوسف اشاره می‌کند از بنده نیز یاد می‌کند؛ زیرا در این ماجرا، خود یوسف به بردگی گرفته شد و حضرت یعقوب نیز بنده مقبل خداوند شد.باقری گفت: حافظ در اشعار خود از داستان حضرت یوسف بسیار زیاد استفاده کرده است.
دانی که چیست دولت؟ دیدار یار دیدن/در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن
از جان طمع بریدن آسان بود و لیکن/از دوستان جانی مشکل توان بریدن
خواهم شدن به بستان چون غنچه با دل تنگ/وان جا به نیک نامی پیراهنی دریدن
گه چون نسیم با گل راز نهفته گفتن/گه سر عشق‌بازی از بلبلان شنیدن
بوسیدن لب یار اول ز دست مگذار/کآخر ملول گردی از دست و لب گزیدن
فرصت شمار صحبت کز این دوراهه منزل/چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن
گویی برفت حافظ از یاد شاه یحیی/یا رب به یادش آور درویش پروریدن
نمونه‌ای شگفت‌انگیز از ذکر چند داستان در یک شعر حافظ
حافظ در این غزل، از ماجرای خود و شاه یحیی و فراموش شدن توسط وی سخن می‌گوید؛ اما در ژرفای آن به داستان یوسف اشاره می‌کند؛ در بیت اول زلیخا و مقام بلند او در مصر را گوشزد می‌کند اما عشق به یوسف او را به وضع گدایی انداخته است. این استاد دانشگاه در ادامه افزود: دریده شدن پیراهن نیز یادآور داستان یوسف و برادرانش در یک وجه و یوسف و زلیخا در وجه دیگر است.
باقری ادامه داد: بیت چهارم نیز می‌تواند یادآور درد دل زلیخا، یعقوب و یا یوسف باشد. وی خاطرنشان کرد: در بیت آخر، حافظ از فراموش شدنش توسط شاه یحیی می‌گوید و البته اشاره‌ای دارد به داستان یوسف و زندانی شدن و از یاد عزیز مصر رفتن. این ادیب ضمن ابراز شگفتی از چنین هنری که در شعر حافظ نهفته است، گفت: این هنر بسیار شگفت‌انگیری است که کسی بتواند در یک شعر چند لایه داستان بیاورد. وی در ادامه به نمونه‌ای شگفت‌انگیز از ذکر چند داستان در یک شعر حافظ اشاره کرد و گفت:
شاه ترکان سخن مدعیان می‌شنود/ شرمی از مظلمه خون سیاووشش باد
گر چه از کبر، سخن با من درویش نگفت/جان فدای شکرین پسته خاموشش باد
چشمم از آینه‌داران خط و خالش گشت/لبم از بوسه ربایان بر و دوشش باد
نرگس مست نوازش‌کن مردم‌دارش/خون عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد
به غلامی تو مشهور جهان شد حافظ/حلقه بندگی زلف تو در گوشش باد
طعنه حافظ به پادشاهان زمان خود
در بیت نخست، اولین منظور حافظ از «شاه ترکان» با توجه به مطرح کردن نام سیاوش، افراسیاب است که به شایعات اطرافیان خود در مورد سیاوش گوش می‌دهد و در نهایت نیز سیاوش را به قتل می‌رساند؛ پس معنای اول، معنایی اساطیری پیدا می‌کند. باقری افزود: در معنای دوم این بیت می‌توان شاه ترکان را همان سرآمد زیبارویان زمان دانست که به سخن کسانی گوش می‌کند که فقط ادعای عاشقی دارند؛ در حالی که عاشق واقعی حافظ است. پس معنای دوم، معنایی فردی به خود می‌گیرد. وی در ادامه خاطرنشان کرد: اما این بیت را می‌توان در معنای سوم نیز تفسیر کرد که معنایی تاریخی پیدا کرده و حاکی از طعنه حافظ به پادشاه زمان خود است. در آن زمان، شاه شجاع به شاه ترکان معروف شده بود که به علت عدم اعتماد نابجا به شیرازی‌های زمان خود، تمام خدمتکاران دستگاه خود را از میان ترک‌ها برگزیده بود و حافظ به او به خاطر این کار و گوش دادن به سخنان اطرافیانش یا یک حادثه اجتماعی دیگر طعنه زده است. این عضو هیئت علمی دانشگاه خوارزمی بیان کرد: در باورهای عامیانه ما، مسیح در حال عروج به آسمان‌های بالاتر، در آسمان چهارم مورد بازخواست قرار می‌گیرد که آیا چیزی از دنیا با خود به همراه دارد یا خیر؛ مشخص می‌شود که او سوزنی را با خود به همراه آورده است و به علت همین تعلق دنیایی، از عروج به آسمان بالاتر منع و مقرر می‌شود که در آسمان چهارم بماند. بهادر باقری خاطرنشان کرد: حافظ با این پیش‌زمینه که مسیح در آسمان چهارم و در همسایگی با خورشید زندگی می‌کند، وقتی در شعرهایش از مسیح می‌گوید کل غزل را نجومی و نورباران می‌کند.
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو/یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید/گفت با این همه از سابقه نومید مشو
گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک/از چراغ تو به خورشید رسد صد پرتو
تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین عیار/ تاج کاووس ببرد و کمر کیخسرو
گوشوار زر و لعل ار چه گران دارد گوش/دور خوبی گذران است نصیحت بشنو
چشم بد دور ز خال تو که در عرصه حسن/بیدقی راند که برد از مه و خورشید گرو
آسمان گو مفروش این عظمت کاندر عشق/خرمن مه به جوی، خوشه پروین به دو جو
آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت/حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو
اشعار حافظ انسجام ویژه ای دارد
وی در توضیح این غزل بسیار زیبا و شگفت‌انگیز حافظ که حتی گوته را نیز مجذوب خود کرده بود، گفت: حافظ در این غزل نام حضرت مسیح را ذکر می‌کند و به تبع آن از ۱۰ اصطلاح نجومی در آن استفاده می‌کند و به عبارتی غزل را نورباران می‌کند. باقری به نمونه‌ای دیگر از چنین انسجام‌هایی در شعر حافظ اشاره کرد و گفت: داستان شیخ صنعان در شعر حافظ نیز چنین وضعیتی دارد؛ شیخ صنعان شیخ بزرگی بود که مریدان زیادی داشت؛ او یک شب در خواب می‌بیند که باید به سمت روم برود و همین کار را نیز انجام می‌دهد و مریدان نیز با او همراه می‌شوند، شیخ صنعان در روم دلباخته دختری مسیحی می‌شود و عشقش را به او ابراز می‌کند اما دختر مسیحی برای او شرط می‌گذارد که در صورتی به وصالش خواهد رسید که شیخ زنار بپوشد، شراب بخورد و چوپان خوک‌های وی شود؛ شیخ شروط معشوق را علی‌رغم تلاش‌های مریدان می‌پذیرد و به همه چیز پشت می‌کند، حافظ در مورد این داستان چنین می‌سراید:
بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت/و اندر آن برگ و نوا خوش ناله‌های زار داشت
گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست/گفت ما را جلوه معشوق در این کار داشت
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض/پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت
در نمی‌گیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست/خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت
خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم/ کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت
گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن/شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت
وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر/ذکر تسبیح ملک در حلقه زنار داشت
چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت/شیوه جنات تجری تحتها الانهار داشت
وی در پایان گفت: در نهایت شیخ صنعان به طریقت پیشین خود باز می‌گردد و این بار نوبت به آن دختر مسیحی می‌رسد که بر همه اعتقادات گذشته خویش پشت کرده و قدم در راه عشق شیخ صنعان بگذارد و با او همراه شود. این شگرد انسجام در شعر حافظ ویژه خود حافظ است و نمونه مشابهی ندارد.


بازگشت